اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن
اصلا دست خودمــ نیست…..
زیاد فرقـــے نڪرده . . .
خود خودشه
فقط اونــے که داره باهاش حرف میزنه
” من ” نیستم . . . !
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنها تر از من می روی
آرزو دارم تو هم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
نظرات شما عزیزان:
عین وب خودم مرتب نیستش
.gif)

.gif)
.gif)
.gif)
مثه همیشه عالیه فدات
.gif)
.gif)
.gif)
برچسبها: